از وقتی آدرس بلاگمو عوض کردم حس نوشتن ازم رخت بسته ، نمیدونم دقیق چی میخوام . میخوام خونده بشم یا نه دلم نمیخواد آدمای ناشناس بخوننم
دقیق نمیدونم چی میخوام اما از وقتی آدرس بلاگمو عوض کردم و بازدید کنندگانم تقریبا صفر شدن خیلی حس نوشتنم نمیاد .
اما امشب اومدم یه خلاصه ای بگم و برم .
اول اینکه چند روز پیش داشتم میرفتم دانشگاه ، یکمی سرماخورده بودم . تو راه با خودم گفتم کاش چستر می اومد دنبالم ، اما چون میدونستم کارش سنگین بوده زنگ نزدم بهش . بعد از اتمام کلاسم دیدم پیام داده من تا دو دقیقه ی دیگه جلوی در دانشگاهم . این تله پاتی انقدر برام ذوق بر انگیز بود که شما نمیدونید من چجوری پله های دانشگاه رو چندتا یکی پایین رفتم .
دوم اینکه تو همین هفته ی گذشته ی روز رفتم خونه ی دوستم که بچه داره ، و صحبت از یه سری مسائل شد که نمیتونم بگم و متوجه شدم که چقدر بیشتر از همه خوشبختم و چستر چقدر از خود گذشته و چقدر واقعی مَرده .
سوم اینکه شب یلدا یکی از بهترین شبای زندگیم بود ، انقدر بهم خوش گذشت و انقدر خندیدیم و رقصیدیم که دلم میخواست هزار دقیقه طولانی تر باشه . خیلی احساس خوبی به خانواده ام داشتم اون شب ، حس میکردم بهترین خانواده ی دنیارو دارم .
چهارم اینکه مهمون دارم . فردا شب خواهر شوهرممیاد ومن کلی تمیزکاری نکرده دارم . من اصولا از مهمون خوشم نمیاد ، خیلی مهمون دوست نیستم.یعنی با مهمونی ی وعده ای مشکلی ندارم اما مهمون داری دو سه روزه واقعا برام خوش آیند نیستم . حالا هم که خانواده ی چستر یه شهر دیگه زندگی میکنن و وقتی میان کم کم دو روز میمونن خیلی برام سخته . ما تازه ۱۰ ماهه باهم زندگی میکنیم و تو این ده ماه دست کم ۵ بار مهمون داری کردم و با فردا میشه ۶ بار . خلاصه که رو مسئله ای خیلی زوم نکنید قبل از ازدواج ممکنه بعد از ازدواج سرتون بیاد .
پنجمم اینکه یه دوست پیدا کردم به اسم پدیده ، نمیدونمچقدر عمیق بشه دوستیمون یا چقدر ادامه دار فقط میدونم حس خوبی بهش دارم و انگار چند ساله میشناسمش ، امیدوارم حسایی که بهش دارم متقابل باشه و دوستیمون ادامه پیدا کنه . امروز آخرین جلسه درسی بود که باهم داشتیم موقع خدافظی میخواستم فقط دست بدم اما یهو ی حسی بینمون اتفاق افتاد که همدیگر و بغل کردیم ، حسشخیلی برام جالب بود . جالب تر اینکه این حسو از اون هم دریافت میکردم .یهو به طور همزمان همو در آغوش کشیدیم و این خیلی خوب بود برام.امیدوارم روزای بی دوستیم تموم بشه . خیلی امیدوارم .
در اخر امشب چسترخیلی کمکم کرد توتمیز کاری خونه ، واقعا چستر مرد زندگیه . خیلی میخوامش . خیلی زیاد .
ی عکس خیلی خوب گرفتیم شب یلدا که حالا که بازدید کنندگانم دست چین شدن آپلود میکنم براتون :)))
انقدر کنارت خوشحالم و انقدر از ته دل میخندم که چشام خطی شدن :))))
بمونی برام بهترین چستر :)))
بعضی وقتا انقدر دوست دارم که دلم میخواد بچسبم بهت و ذره ذره وجودتو ببلعم.
انقدر خواستنی و شیرین و فوق العاده میشی برام که سخت میتونم خودمو کنترل کنم و یه لقمه ات نکنم.
میدونی به نظر من تو شیرین ترین مرد دنیایی ، با پوست سفید وخوش مزه ات . ببخش که کبودت میکنم هی . هر چی میمکم ازت سیر نمیشم .
امشب واقعا اگه میتونستم و اگه تو ماهیت وجودیت خوردنی بود ، بی شک با لدت فراوون میخوردمت . تا آخرین قطره ی وجودتو نوش جان میکردم .
چستر قشنگم ، من عاشقتم. عاشق نوازش کردنت وقتی سرتو گذاشتی روی پام ، عاشق نگاه کردن به صورتت وقتی داری تلویزیون نگاه میکنی ، عاشق تکتک لحظه هاییم که کنار تو نفس میکشم و عشق میکنم .
راستش من بیشتر و بیشتر عاشق مژه هاتم ، مژه های بلند وقشنگت . همیشه با خودم میگم کاش مژه های بچه هامون به تو برن ، چشماشون به تو برن ، ابروهاشون به تو برن ، هوش و استعداد و شعورشون به تو برن . اصن من باید ۴تا بچه به دنیا بیارم کپی پیس تو ، چهار تا کمه البته باید هزار تا بچه به دنیا بیارم شکل تو. اخلاق ، رفتار و منش ، معرفت ، تواضع و همه ی خوبی آت باید هزار بار در دنیا تکثیر بشه . تو نباید هیچ وقت تموم بشی . باید خوبی آی تو توی دنیا موندگار بمونه .
چشات :)) مژه هات :)))))
ماشالا ماشالا :)))))
خیلی میخوامت چستر عزیزم ، خیلی کیف میکنم از زندگی کردن کنارت .
اشنایی با تو بزرگ ترین موهبت الهی بوده که نصیب من شده . ایشالا تا هزار سال کنارت زندگی کنم به خوبی وخوشی و شادی وسلامتی .
امشب از اون شباست که دلم میخواد همش قربون صدقه ات برم ، که البته رفتم و چون خیلی خوابالو بودی گذاشتم بخوابی که صبح بد خواب نشی . اما اگه به خودم بود تا صبح باید قربون صدقه ات میرفتم ونوازشت میکردم تا حق ذوق امشبم برات ادا بشه .
خیلی دوست دارم ، از همه ی دنیا بیشتر .
الان که از اول این پستو خوندم ، یه نفس عمیق کشیدم . یه نفس عمیق از سر آسودگی ، آرامش . از سر اینکه وای خدای من چقدر خوشبختم . چقدر کنار مرد زندگیم حالم خوبه . چقدر مرد زندگیم فوق العاده است که من انقدر کنارش حالم عالیه . یه نفس عمیق کشیدم و خداروشکر کردم بخاطر زندگیم ، زندگی که باید قدر دان تک تک لحظاتش باشم.
+خدایا شکرت بخاطر همه چی ، دوست دارم و کنار خودمو چستر حست میکنم .
+چستر ، امشب خیلی قربون صدقه ات رفتم اما بازم کمه ، بازم نتونستم احساسمو نسبت بهت بیان کنم.بدون که بی نظیری برام .
+راستی الان یه هفته است که هر روز ۲۰ دقیقه حلقه میزنم. اول هفته دور کمرم ۷۷ سانت بود ، امشب گرفتم ۷۵ سانت شده و بسیار خوشحال و به خود مفتخرم :))))
چستر دیشب بعد از ی ساعت از خواب بیدار شد ،دوباره سعی کرد از دلم در بیاره اما موفق نشد .
نصف شب خواب خیلی بدی دیدم ، انقدر وحشتناک و بد بود که چسترو صدا زدم و ازش خواستم بغلم کنه . خیلی احساس نا امنی داشتم .
صبح که از خواب بیدار شدم اما باز ناراحت بودم ازش ، چند بار پیام داد و سرد جوابشو دادم . این برام سخت بود که نمی پذیرفت اشتباهشو ، میگفت تو خیلی حساسی .
غروب که اومد خونه برام گل نرگس خریده بود ، سعی کردم به روش نیارم که چقدر ذوق کردم از هدیه گرفتن گل مورد علاقم .
باهم حرف زدیم و بخشیدمش ، چون پذیرفت که اشتباه کرده .
+اینم عکس زیبایی که از گلم گرفتم :
+ گفته بودم که عاشق عکاسی از گلام ؟؟؟ و البته از ماه و ابرها .
+امشب داشتیم فیلم لیلا رو نگاه میکردیم ، این فیلم برای سالی که من متولد شدم یعنی ۱۳۷۵ . زندگیشون خیلی خفن بود برای ۲۳ سال پیش .داشتم فکر میکردم زندگی خانوادم چقدر تغیر کرده تو این ۲۳ سال . راستش تغیر چشم گیری به نظرم نیمد . دلم میخواد زندگیم متفاوت از خانوادم باشه .پیشرفت زیادی طی هر سال زندگی برامون اتفاق بیوفته .دلم میخواد ۲۳ بعدم اون چیزی باشه که آرزوشو دارم . طوری باشه که بتونم هزار تا پیشرقت و دستاورد بشمارم برای این ۲۳ سال .و حتی برای تمام سالهای بعدش . تمام سالهایی که زندم .
+ چستر خان دوست دارم
امروز زن زندگی بودم .
خونه رو برق انداختم و ورزش کردم .
یاد گرفتم حلقه بزنم ، خیلی تلاش کرده بودم قبلا هر دفعه ناامیدانه رهاش میکردم . امروز اما بالاخره تونستم .
از همه ی امروز بگذریم ، در حال حاضر خیلی غمگینم ، اونم بخاطر اینکه چستر به حرفام گوش نمیده . یعنی گوش دادن به حرفامو بلد نیست . چندبار تاحالا بهش گفتم اما اهمیت نمیده . چند شب پیش که داشتم ی داستانی رو براش تعریف میکردم اونم با کلی شوق و ذوق ، با چشمای خواب آلود نگاهم میکرد و من منفجر شدم . خیلی بدم میاد وقتی دارم حرف میزنم برای کسی ، بی حوصلگی نشون بده یا بادقت گوش نده . از زمان بچگی این طوری بودم . خیلی وقتا سر همین موضوع م دعوام میشد و تا چند روز باهاش حرف نمیزدم .
همون چند شب پیش که منفجر شدم به چستر توضیح دادم که وقتی براش داستان یا خاطره یا هر چی تعریف میکنم ، نیاز دارم با دقت به حرفام گوش بده . خیلی کش ندادم انفجار و نذاشتم قهر از هم بخوابیم .
اما امشب دوباره اون اتفاق افتاد . داشتم براش استوری آی دنباله دار ی آدمو میخوندم که خیلی این روزا فکرمو درگیر کرده ، یهو گوشیشو گرفت دستشو مشغول خوندن پیامای تلگرامش شد . یعنی اون لحظه از خودم متنفر بودم .دوباره منفجر شدم اما این دفعه با عمق بیشتر . حس میکنم دلم شکسته . خیلی حس بدی دارم .چستر خیلی سعی کرد از دلم در بیاره اما موفق نشد .
خیلی غمگینم .خیلی زیاد .
الانم چستر خوابه .خوشبحال مردا ، زنشون و ناراحت میکنن و راحت خوابشون میبره . بدون اینکه حتی به این فکر کنن که وقتی خوابن اون زن در چه حالیه .
دیشب ی ویدیو نشون چستر دادم که بچهِ میپرید سر کوله مامانه و از خواب بیدارش میکرد ، چستر با خنده گفت این بچه ی ماست ، وقتی که تو خوابی و اون از سر و کوله ات میره بالا و میگه مامی ویک آپ ، ویک آپ ، ویک آپپپپپپپپپپپپ . این تیکه رو انقدر قشنگ با لهجه ی بچگونه میگفت که من مرده بودم از خنده . همش ازش درخواست میکنم که دوباره تکرار کنه ویک آپ ، ویک آپ گفتناشو .
امروز که از خواب بیدار شدم واقعا حس و حال خوبی نداشتم ، اونم بخاطر خوابی بود که دیده بودم . توی خواب همه ی دوستام بودن ، توی یه مهمونی خیلی خوب و همه در حال رقص بودن و خنده و کیف و حال . وقتی از خواب بیدار شدم از نداشتن دوست واقعا دلگیر و افسرده شدم .
تمام سعیمو کردم دانشگاه نرم ولی نشد . تربیت بدنی داشتم و دانش خانواده . البته که دو تا کلاسمو نشد برم ولی خب همین که دوتای آخر و رفتم بازم خوب بود .
امتحان ترم تربیت بدنیم ۳۰تا دراز نشست باید برم که ۴ نمره داره ، به لطفخدا ۳تاشم نمیتونم برم ://// تا هفته ی اول دی فرصت دارم تمرین کنم و بدنمو آماده کنم برای ۳۰تا دراز نشست .
موقع خونه اومدن واقعا غمگین بودم . استوری یکی از دوستامم دیدم که باهم رفته بودن کافه غمگین تر شدم .
خونه رم طبق معمول شه رها کرده بودم . و انقدر دمغ یا دمق بودم که اصلا فکرشم نمیکردم چستر تمیز کرده باشه خونه رو . اما خب طبق عادت هر پنجشنبه چستر کارایی رو که من باید تو خونه انجام بدم انجام داده بود . من واقعا شرمندم از اینکه وظایفمو انجام نمیدم و چستر بدون اینکه چیزی بگه کارای منو میکنه :(((( میخوام تمام سعیمو بکنم دیگه نذارم تکرار بشه این اتفاق .
خلاصه که بی حوصله بودم اما چستر نذاشت بی حوصله بمونم . انقدر خندوندم که دل درد گرفتم . البته اذیتمم کرد با قانونای نانوشته اش . یه گاز ازش گرفتم ۱۰تا گاز به جاش ازم گرفت . یه بار توی دهنش فوت کردم کل سرمو فوتاش پر کرد . از دماغ ، گوش ، دهن همه جا فوت فوتیم کرد . کلن موقع تلافی خیلی خطرناک میشه شوهرم ولی خب خیلی کیف داد .خیلی بهم خوش گذشت امشب .
بعدشم رفتیم خونه ی مامانم اینا مانکن دیدیم و ی انیمه ی بسیار زیبا .
شبتون پر از خنده
راستی دیشب فیلم علأالدین و دیدیم ، خیلی خوب بود من عاشقش شدم .
+چستر دورت بگردم خیلی خوشم میاد که بلدی حالمو خوب کنی .
این چند روز که گذشت ، مشغول پذیرایی از پدر و مادر چستر بودم .
پنجشنبه شب رفتیم عروسی ، یه عروسی رویایی . همون چیزی که من همیشه آرزوشو داشتم .
سر همین عروسی واقعا بچه بازی دراوردم و این دو روز رو زهرمار خودمو چستر کردم . در حالیکه نه خانواده ی من و نه خانواده ی چستر پتانسیل همچین عروسی رو هیچوقت نداشته و نخواهد داشت .و واقعا پشیمونم از رفتارای نامناسبم .
دیشب اما به اصل خودم برگشتم و از چستر عذر خواهی کردم بخاطر رفتارم .
+چستر عزیزم ، امیدوارم منو بخشیده باشی بخاطر این چند روز شرمنده ات شدم واقعا :(((
+دل و دماغم از بین رفته یکم ، خیلی حس نوشتنم نمیاد .
دیشب وقتی چستر اومد خونه ی مامان اینا واقعا خسته و کلافه بودم ، تقریبا هر وقت صبح زود بیدار میشم از غروب به بعد دیگه حال زندگی کردن ندارم .
و دقیقا همون موقع بود که داشتم غذا میپختم برای شام و بسیار خسته و نالان بودم که چستر از توی پذیرایی صدام زد و گفت کمک نمیخوای عزیزم ، مادرم که کنارش نشسته بود به عزیزم گفتن چستر خندید ، چون مادرم سنش زیاد ، این قربون صدقه ها براش غیر عادیه ، چسترم گفت چرا میخندی مامان من عاشق این زنم ، خیلی میخوامش . و درست در همون لحظه خستگی آ از تنم رخت بست . چستر کمی خجالتیه ، اولا عادت به قربون صدقه رفتن تو جمع رو نداشت و بعد هر قربون صدقه کلی قرمز میشد از خجالت ولی چون من دوست دارم بخاطر من تغییر کرده و سعی میکنه ابراز علاقه کنه تو جمع ، هم تو جمع خانوادگی خودمون که البته بیشتر تو جمعی که فقط مامان بابامو خواهرام باشن هم تو جمع خانوادگی خودشون .و این تغیر برام خیلی دلچسبه .
خلاصه بعدشم ظرفای شام رو شست و کلی کمکم کرد .
شب موقع خواب خیلی عصبی بودم از خودم ، از اینکه بخاطر یه صبح زود بیدار شدن انقدر کم انرژی و بی حوصله میشم . و چستر بهم گفت که از این به بعد هر وقت خواستی بیدار شو . حتی ساعت ۴ بعد از ظهر . فقط وقتی از خواب بیدار شدی به کارات برس . گوشی و تی وی و بذار برای بعد از اینکه به کارای خونه رسیدی . این طوری هم از خودت و خوابت راضی همازخونه اگه هرروز ی ساعت به خونه رسیدگی کنی دیگه همیشه خونه تمیزه. خیلی ارومم کرد با حرفاش . گفت اشتباه از من بوده که خیلی زوم کردم رو ساعت خوابت ، اگه خواب برات انقدر لذت بخشه هر قدرکه دوست داری بخواب در روز . :)))
و امروز ظهر که بیدار شدم کارایی رو که چستر گفته بود انجام دادم ، یعنی تقریبا از وقتی بیدار شدم دارم کار میکنم . و تازه الان گوشی گرفتم دستم .
فردا مادر شوهر و پدر شوهر عزیزم میان و باید خونه مثل دسته ی گل باشه .
برم بخوابم که فردا بازم کلی کار دارم .
راستی فیلم روزی روزگاری در هالیودم دیدیم ، من اصلا خوشم نیمد . چند شب پیشم جوکر دیدیم ، از اون خوشم اومد.
+چستر من خیلی خوبه که انقدر تو کارای خونه بهم کمک میکنی ، انقدر درکت بالاست و نمیذاری من تنهایی خسته بشم از انجام کارا . تو بهترینی
دوشنبه ها روز پرستاری من از مادرمه ، صبح همراه چستر میام خونه ی مادری و تا شب اینجام ، البته که من کلا اکثر روزای هفته رو خونه ی مامانمم اما دوشنبه ها به طور اختصاصی از صبح تمام وقت در خدمت مادرم .
امروز صبح خیلی سختم بود از خواب بیدار شم ، با سختی بسیار دل کندم از تختخواب و وقتی چستر نگام کرد اولین جمله ای که گفت این بود ، چقدر زنم زیباست وقتی از خواب بیدار میشه . و با این جمله کلا خواب از سرم پرید
بعضی جمله ها میتونن انرژی کل روزتو تامین کنند ، کل هفته تو حتی . همین جمله های عاشقانه ی یهویی . همین چقدر زیبایی های غیر منتظره .
من خیلی خوشبختم چون می دونم شوهرم چقدر دوستم و چقدر پشت و پناهمه .
خلاصه که از صبح خونه ی مادرم اینام و خواهری یه لباس شب زیبا داره میدوزه برام ، برای عروسی دختر عموی چستر که پنج شنبه ی این هفته است و از قضا عروسی مختلطه . به همین خاطر یه لباس ماکسی بلند از جنس مخمل پولک دار مشکی قراره بپوشم چه زیبا بشم من
همین دیگه ، تا پستی دیگر خدا نگهدار
+چستر بهترینم تو برای من خدایی ، پرستیدنی ❤️
درباره این سایت